عـــــــــــــــــــــــــــــــــــاشـــــــــــــــــــــــــــــــقــــــــــــتـــــــــــــــــ

  يك شبي با ياد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوي آب خواهم گفت ورفت/ در فرار شعرهايم يك شبي خواهم نشست/ آخرين اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خيالت بر ديار قصه ها رفتم

برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

ماجرای طنز آفرینش انسان

روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش.

ماجرای طنز دو دیوانه

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. 
و اما خبر بد
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
.....................
 حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟

برد شیرین و قهرمانی استقلال

برد شیرین و قهرمانی استقلال رو به همه هواداران این تیم خوب تبریک عرض می نمایم.

فقط بخند...

حالا گاوداری و مرغداری و پرورش اسب و این چیز ها رو خارج شهر میسازن قابل درکه برام !
اما نمی فهمم دیگه چرا دانشگاه ها رو خارج شهر می سازن؟

 

 وای حال میده دختره داره میره عروسی دو تا دستتو صابونی کنی
بزنی به صورتش تا میتونی فرار کنیاااا
آی حال
آآآآآآآی حال میده ه ه ه

 

بدو ادامه مطلب

ادامه نوشته

بخورمت!

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﻣﺘﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ 3 ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ

ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﺪﻭﺩا 18 ﺳﺎﻝه ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻭﺍﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ!!!

ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ؟

ﮔﻔﺖ : ﺳﺘﺎﺭﻩ

ﮔﻔﺘﻢ : ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺖ؟

ﮔﻔﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ

ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺍﺳﻢ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻗﺸﻨﮕﯽ . ﺑﺨﻮﺭﻣﺖ من!!!

ﮔﻔﺖ : ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺻﺪﻓﻪ ﺑﺮﻭ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺨﻮﺭ!!!

ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺧﻂ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻟﻪ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻮﻭﻭ

اهل دانشگاهم

اگر مرحوم سهراب سپهري در زمان ما دانشجو بود اينگونه مي سرود

اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست

پدری دارم

برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

امان از دست بچه ها.....

 
خونه مشغول کار بودم که دخترم بدو بدو اومد پرسید :

دخترم: مامان، تو زنی یا مردی؟

من: زنم دیگه، پس چی ام؟

دخترم: بابا، چی؟ اونم زنه؟

من: نه مامانی، بابا مرده.

دخترم: مامان تو زنی یا مردی؟


برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

خنده‌ دارترین سرقت‌ های سال 91

مجله مهر: در میان حوادث ریز و درشت در سال گذشته برخی رخدادها به‌رغم تأسف‌بار بودن صورتی مضحک و خنده‌دار به خود گرفتند که مرور آن‌ها خالی از لطف نیست.

سرقت‌هایی که برخی به‌دلیل نابلدی سارقان و برخی به‌واسطه حوادث غیرمنتظره بیشتر جنبه کمیک پیدا کرده‌اند.

برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

بجه های قم

قوی و زبر و زرنگ و موفق و تیزند

 همیشه بچه قمی ها شگفت انگیزند

 به چوب و شیشه و دیوار قابل نصبند

 درون واگن مترو به سقف میچسبند
برید ادامه مطلب

ادامه نوشته