چیزی جز غزل

هر نکتهای که گفتم، از عشقِ تو، غزل شد
هر تلخیِ کلامت، در کامِ من، عسل شد
با شورعشق شیرین، شد زخم تیشه همراه
تا قصهای ز عشقی، در این جهان مَثَل شد
بی عشق روح انسان، ناکام و بیقرار است
بر آدمی مقدّر، این حکم در ازل شد
زاهد اگر گنه خواند، این عشق را چه باک است
باز این خروس، بانگش، ناساز و بیمحل شد
از زلف خوبرویان، بد گفت شیخ، یک عُمر
شکر خدا که آخر، هم کور و هم کچل شد
آنکس که طعنه میزد، برعاشقان شب و روز
با پیرِزالِ تَرسا، دیدی که در بغل شد؟
یک روز وعده میداد، ضد فساد و ظلمم
شد روسیاه اما، چون موقعِ عمل شد
دیروز شیرِ شَرزه، در بیشهی عدالت
امروز ناتوانتر، زآن روبَهان شَل شد
یکبت اگر شکستیم، همچون خلیل، اینجا
افسوس جانشینش، امروز صد هُبَل شد
هرکسکه معترض بود، برکفرمتهم گشت
نامش زبیر و طلحه، در فتنهی جَمَل شد
ما اشتباه کردیم، یا بختمان سیاه است؟
این روزِ تیره شاید، از نحسیِ زُحَل شد
کوتاه کن سخن را، محسن! که شعرت امروز
بارِ دگر شبیهِ، هر چیز، جز غزل شد!
محسن مردانی 07/02/1392
1-روباه شَل اشاره به داستان معروف بوستان سعدی است و این بیت آن
برو شیر درنده باش ای دغل / میانداز خود را چو روباه شل
2-هُبَل نام بتِ بزرگِ مکه در زمان جاهلیت است
3-زُحَل سیارهی کیوان در منظومهی شمسی است که در نجوم قدیم به نحوست و شومی معروف بود