از جمله وظایف یک پدر ایرانی اینه که.........

از جمله وظایف یک پدر ایرانی اینه که به فرزندش ثابت کنه همینی که الان خریدی رو فلان جا

نصف این قیمت میفروشن

ایرانسل در آینده ای نزدیک

ایرانسل در آینده ای نزدیک :مشترک گرامی راستی با اون طرف به هم زدی؟
بی خیال! همراه اولیا همشون همین اینجورین!!
صبر کن یه ایرانسلیشو واست جور کنم که همه تو کفِش بمونن!!

استفراغ چیست ؟

استفراغ چیست ؟

نوعی سونو گرافی فوق پیشرفته که فقط در فیلمهای ایرانی جواب میدهد

و ضریب اشتباهی ندارد کلا !

حتما شخص مورد نظر حامله است !

بدون شرح

وای ی ی ی ی ی ی
خدا شفا بده
ینی عایا اینقدر ماشین گران شده که به صندوق عقب هم راضی هستین؟؟!!

گوشت تازه دختر, ببخشید گوسفند

گوشت تازه موجود است

لامصب عجب گوشتی هم هستا دهن ادمو اب میندازه

بدو بدو بدو ببر به شرط چاقو

گوشت تازه گوسفند گوشت دختر

مرد

آغوش

ضد دختر ضد پسر


دوستان منم یکیو دوس دارم بغل نمیخوام به شنیدن صداش راضیم پس دعام کنید...


چیزی جز غزل

چیزی جز غزل

کلمه‌ای که در این غزل ناخودآگاه بیش از حد تکرار شده است

هر نکته‌ای که گفتم، از عشقِ تو، غزل شد
هر تلخیِ کلامت، در کامِ من، عسل شد

با شورعشق شیرین، شد زخم تیشه همراه
تا قصه‌ای ز عشقی، در این جهان مَثَل شد

بی عشق روح انسان، ناکام و بی‌قرار است
بر آدمی مقدّر، این حکم در ازل شد

زاهد اگر گنه خواند، این عشق را چه باک است
باز این خروس، بانگش، ناساز و بی‌محل شد

از زلف خوبرویان، بد گفت شیخ، یک عُمر
شکر خدا که آخر، هم کور و هم کچل شد

آن‌کس که طعنه می‌زد، برعاشقان شب و روز
با پیرِزالِ تَرسا، دیدی که در بغل شد؟

یک روز وعده می‌داد، ضد فساد و ظلمم
شد روسیاه اما، چون موقعِ عمل شد

دیروز شیرِ شَرزه، در بیشه‌ی عدالت
امروز ناتوان‌تر، زآن روبَهان شَل شد

یک‌بت اگر شکستیم، همچون خلیل، اینجا
افسوس جانشین‌ش، امروز صد هُبَل شد

هرکس‌که معترض بود، برکفرمتهم گشت
نامش زبیر و طلحه، در فتنه‌ی جَمَل شد

ما اشتباه کردیم، یا بختمان سیاه است؟
این روزِ تیره شاید، از نحسیِ زُحَل شد

کوتاه کن سخن را، محسن! که شعرت امروز
بارِ دگر شبیهِ، هر چیز، جز غزل شد!

 

محسن مردانی  07/02/1392

 

1-روباه شَل اشاره به داستان معروف بوستان سعدی است و این بیت آن
برو شیر درنده باش ای دغل / میانداز خود را چو روباه شل

2-هُبَل نام بتِ بزرگِ مکه در زمان جاهلیت است

3-زُحَل سیاره‌ی کیوان در منظومه‌ی شمسی است که در نجوم قدیم به نحوست و شومی معروف بود

راستی چرا؟!

اگه ريشاي يه يهودي بلند باشه ميگن يه مومنه و داره ايمانشو نشون ميده

اما اگه ريشاي يه مسلمون بلند باشه ميگن يه افراطي و تروريسته



يه راهبه اگه بخواد خودشو وقف خدا كنه حق داره خودشو از فرق سر تا نوك پا بپوشونه

 اما اگه يه زن مسلمون بخواد اينكارو بكنه ميگن داره خودشو محدود ميكنه! 




اگه يه زن غربي توي خونه بمونه و مسئوليت مراقبت از خونه و بچه هاشو به عهده بگيره ميگن داره كار خوبي ميكنه و به خاطر فداكاري كه كرده مورد احترامه ...

اما اگه يه زن مسلمون بخواد اينكارو بكنه ميگن بايد بريم آزادش كنيم.. اون محدوده!



تو كشوراي غربي هر دختري آزاده كه به هر شكلي بره به دانشگاه چون آزادي و حقوقي داره ...

اما اگه يه دختر مسلمون بخواد از حجاب استفاده كنه حق ورود به دانشگاه رو از دست ميده !!


اگه يه مسيحي يا يهودي كسي رو بكشه اين هيچ ربطي به دين نداره ولي اگه يه مسلمون جنايتي انجام بده اين اسلامه كه محاكمه ميشه!!



اگه مشكلي داشته باشيم دنبال راه حل ميگرديم.. اما اگه اين راه حل توي اسلام باشه حاضر نيستيم حتي بهش فكر كنيم!


وقتي كسي يه ماشين عالي رو بد ميرونه هيچ كس نميگه تقصير ماشينه است!
ولي اگه يه مسلمون اشتباهي بكنه يا با مردم بد برخورد كنه ميگن اين تقصير اسلامه!!!!



 راستي چرا؟؟؟.....!

استدلال فوق العاده ی یک کودک آفریقایی

توسط یک کودک افریقایی نوشته شده است که استدلالی شگفت انگیز دارد:



وقتی به دنیا می ایم، سیاهم



وقتی بزرگ میشوم،سیاهم



وقتی به زیر آفتاب می روم، سیاهم



وقتی سردم میشود، سیاهم



وقتی می ترسم، سیاهم


وقتی مریض میشوم، سیاهم



وقتی می میرم، هنوزم سیاهم 


و تو، آدم سفید



وقتی به دنیا می ایی، صورتی ای



وقتی بزرگ میشوی، سفیدی



وقتی به زیر آفتاب می روی، قرمزی


وقتی سردت میشود، آبی ای



وقتی می ترسی، زردی



وقتی مریض میشوی، سبزی



و وقتی می میری، خاکستری ای


و تو به من میگویی رنگین پوست؟؟؟


تاریخ تولدت مهم نیست...!

تاریخ تولدت مهم نیست ،تاریخ " تبلورت " مهمه؛

اهل کجا بودنت مهم نیست ، " اهل و بجا " بودنت مهمه؛

منطقه ی زندگیت مهم نیست ، " منطق زندگیت " مهمه؛

و گذشته ی زندگیت مهم نیست ،  

 

 امروزت مهمه که چه گذشته ای واسه فردات میسازی...


عکس متحرک طبیعت

از پشت کوه آمده ام...




آری از پشت کوه آمده ام!!!


چه میدانستم این ور کوه باید برای ثروت حرام خورد


برای عشق خیانت کرد


برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد


برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند


وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم


می گویند: از پشت کوه آمده...


ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم


و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن


 گوسفندان از دست گرگها باشد !


تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ.

جدول عدد ها



در این جدول از همه ی جهات چه افقی وچه عمودی و همچنین اریب جمع عدد ها 15می شود.

6

1

8

7

5

3

2

9

4

 

 

عـــــــــــــــــــــــــــــــــــاشـــــــــــــــــــــــــــــــقــــــــــــتـــــــــــــــــ

  يك شبي با ياد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوي آب خواهم گفت ورفت/ در فرار شعرهايم يك شبي خواهم نشست/ آخرين اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خيالت بر ديار قصه ها رفتم

برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

ماجرای طنز آفرینش انسان

روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش.

ماجرای طنز دو دیوانه

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. 
و اما خبر بد
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
.....................
 حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟

برد شیرین و قهرمانی استقلال

برد شیرین و قهرمانی استقلال رو به همه هواداران این تیم خوب تبریک عرض می نمایم.

فقط بخند...

حالا گاوداری و مرغداری و پرورش اسب و این چیز ها رو خارج شهر میسازن قابل درکه برام !
اما نمی فهمم دیگه چرا دانشگاه ها رو خارج شهر می سازن؟

 

 وای حال میده دختره داره میره عروسی دو تا دستتو صابونی کنی
بزنی به صورتش تا میتونی فرار کنیاااا
آی حال
آآآآآآآی حال میده ه ه ه

 

بدو ادامه مطلب

ادامه نوشته

بخورمت!

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﻣﺘﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ 3 ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ

ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﺪﻭﺩا 18 ﺳﺎﻝه ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻭﺍﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ!!!

ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ؟

ﮔﻔﺖ : ﺳﺘﺎﺭﻩ

ﮔﻔﺘﻢ : ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺖ؟

ﮔﻔﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ

ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺍﺳﻢ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻗﺸﻨﮕﯽ . ﺑﺨﻮﺭﻣﺖ من!!!

ﮔﻔﺖ : ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺻﺪﻓﻪ ﺑﺮﻭ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺨﻮﺭ!!!

ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺧﻂ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻟﻪ ﮐﺮﺩ ﻣﻨﻮﻭﻭ

اهل دانشگاهم

اگر مرحوم سهراب سپهري در زمان ما دانشجو بود اينگونه مي سرود

اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست

پدری دارم

برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

امان از دست بچه ها.....

 
خونه مشغول کار بودم که دخترم بدو بدو اومد پرسید :

دخترم: مامان، تو زنی یا مردی؟

من: زنم دیگه، پس چی ام؟

دخترم: بابا، چی؟ اونم زنه؟

من: نه مامانی، بابا مرده.

دخترم: مامان تو زنی یا مردی؟


برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

خنده‌ دارترین سرقت‌ های سال 91

مجله مهر: در میان حوادث ریز و درشت در سال گذشته برخی رخدادها به‌رغم تأسف‌بار بودن صورتی مضحک و خنده‌دار به خود گرفتند که مرور آن‌ها خالی از لطف نیست.

سرقت‌هایی که برخی به‌دلیل نابلدی سارقان و برخی به‌واسطه حوادث غیرمنتظره بیشتر جنبه کمیک پیدا کرده‌اند.

برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

بجه های قم

قوی و زبر و زرنگ و موفق و تیزند

 همیشه بچه قمی ها شگفت انگیزند

 به چوب و شیشه و دیوار قابل نصبند

 درون واگن مترو به سقف میچسبند
برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

بدون شرح!!!

tanzine.ir

انواع تقلب (طنز)

تقلب کردن


بنده در دوران كودكي علاقه اي به خلبان شدن نداشتم!اما از بد روزگار در دوران دانشجويي كمي تا قسمتي چتر باز از آّب در امدم وبعد از ترم اول كمتر درسي بود كه با تقلب يا به اميد تقلب سر جلسه امتحان نرفته باشم!پس اگر قرار به انتخاب خاطره از تقلب باشد انتخاب يكي از بين اون همه خاطره بايد كار سختي باشه!

برید ادامه مطلب

ادامه نوشته

بدون شرح ...

در یک مراسم عروسی بین عروس و داماد و یکی از دوستان شان رقابت حمل همسر برگزار می شود. آقای مهمان که جو گیر شده همسرش را بلند کرده و شروع به دویدن می کند اما در یک لحظه حواسش به سمت عروس و داماد پرت شده و باعث می شود به شکل ناجوری به زمین خورده و همسرش با صورت به زمین برخورد کند!!

شکارلحظه ها

alt

نسل ســـــــــــوخته ، نسل مـــن ، نسل تــــو !

ما نســــــل بوسه های خیابانی هستیم ،
نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همســــایه ،
نسل کــــادو های یـــــواشکی ،
نسل خونه خالــــی و دعوت شـــــام ،
نسل پول ماهانه ی وی پی ان ،
نسل " شینیون " زیر روسری ،
نسل شارژهای اینترنی ،
نسل " copy , paste " ،

نسل خوابيــــدن با اس ام اس ،
نسل درد و دل با غريبه هاي مجازي ،
نسل کارگران پير مو رنگ کرده براي جواني و پيشنهاد کار ،
نسل جمــــله هاي کوروشـــــ و دکتــــر ،
نسل فتوشــــــــــــاپ ،
نسل دفاع از فاحشه ها....نسل ترس از رقصِ نورِ ماشین پلیس

                                            نسل ســـــــــــوخته ، نسل مـــن ، نسل تــــو !

یک خاطره

 

ژداستان جالب مسافر اتوبوس ( وقتی کسی درکت نکرد )‎ www.taknaz.ir

یکی از دوستام تعریف می کرد : با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو

صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف
خودش.
منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان
باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.
خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.

یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.

اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟
گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!
خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..
رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.
خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام .
ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم!
یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…!
بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین!
 
خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!
 
نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!

گیر دادن رستم به سهراب

چنین گفت رســتم به سهـــراب یل*****که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل

مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود****دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود

شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت*****بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت

اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود****که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود

رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب*****که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب

اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم*****دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم

چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست****زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست

خودت را مکن ضــــایع از بهــراو****به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو

دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس*****فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس

توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی*****چرا رشــته ات را پزشـکی زدی

من ازگـــــــــور بابام، پول آورم******که هــرترم، شهـریه ات را دهـم

من از پهلــــــوانانِ ­ پیــشم پـــسر*****ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر

چو امروزیان،وضع من توپ نیست****بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست

به قبـض موبایلت نگـه کرده ای******پــدر جــــد من را در آورده ای

مسافر برم،بنـده با رخش خویش*****تو پول مرا می دهی پای دیـــش

مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود*****که دور از من اینگونه لوست نمود

چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر*****بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر

ولـی درس و مشق مرا بی خیـال*****مزن بر دل و جان من ضــد حال

اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم***ازآن به که یک وقت دپرس شــویم