برنده...

آخـــــــــــــــــه دوست داشتن تا این حد کثیــــــــــــــــــــــــــف؟؟!!؟؟!؟
2- درك مضمون اصلی یك فیلم هنری
3- 24 ساعت رو بدون فرستادن sms زندگی كردن
4- بلند كردن چیزی
5- پرتاب كردن
6- پارك كردن
7- خواندن نقشه
8- دزدی كردن از بانك
9- آرام و ساكت جایی نشستن
10- بیلیارد بازی كردن
11- پول شام رو حساب كردن
12- مشاجره كردن بدون داد كشیدن
13- مواخذه شدن بدون گریه كردن
14- رد شدن از جلوی مغازه كفش فروشی
15- نظر ندادن در مورد لباس یك غریبه
16- كمتر از بیست دقیقه داخل یك دستشویی بودن
17- دنده ماشین را با انگشت عوض كردن
18- راه انداختن درست یك ویدئو
19- تماشای یك فیلم جنگی
20- انتخاب سریع یك فیلم
21- وقتی موهاشون رو زیر روسری یا مقنعه میبرین دهنشون رو یه متر باز نکنن
22- ندیدن فیلم هندی
23- غیبت نكردن
24- فحش ناموسی دادن
25- نرقصیدن موقع شنیدن یك آهنگ شاد
26- آرایش نكردن
27- لاك نزدن
28- صحبت نكردن وقتی كه باید ساكت باشن
29- سیگار برگ و یا چپق كشیدن
30- درك كردن شوهر وقتی اعصابش خورده
31- گریه كردن بدون آبریزش بینی
32- غذا پختن بدون تماشای تلویزیون
33- تماشای اخبار و خوندن روزنامه
34- نق نزدن
35- لگد زدن
36- از سن بیست و پنج سالگی رد شدن
37- اخ تف كردن
39- خواستگاری رفتن
40- از همه مهمتر موارد بالا رو قبول كردن
رفته بودم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین، جناب سروان داد زد:کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟
منم با ذوق و شوق دستمو بردم بالا گفتم: من جناب
گفت: پاشو اینا همه رو بشمار! :|
.
( فقط حروف بزرگ رو بخون )
توجه: این مطلب فقط جنبه ی سرگرمی و طنز دارد . . .
.
شنبه
مرد (در تماس تلفنی قبل از رسیدن به منزل): دارم میام … راستی عزیزم! شام چی داریم؟
زن: ببین امروز قراره من و نازی با هم بریم «فال قهوه روسی یخ زده» بگیریم. میگن خیلی جالبه، همه چی رو درست میگه به خواهر شوهر نازی گفته «شوهرت واست یه انگشتر می خره» طرف رفته خونه و گفته و پس فرداش شوهره واسش انگشترو خریده. خیلی جالبه نه؟ سر راه یه چیزی از بیرون بگیر بیار!
A-ka B-tu C-mi D-te E-ku F-lu G-ji H-ri I-ki J-zu
K-me L-ta M-rin N-to O-mo P-no Q-ke R-shi S-ari T-s
U-do V-ru W-mei X-na Y-fu Z-zi
پسرا:استاد به جون مادرم خرج خونه و دانشگاه رو میدم ، مادرم مریضه بابام مرده2 شیفت کار میکنم واسه همین نتونستم خوب درس بخونم!
دخترا:استــــــــــــــــــــــــــــــــــاد!!
بقیه در ادامه مطلب...
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
.
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
.
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
.
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
.
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
.
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
.
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله،مجرد،دیپلمه
.
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم،نبش کوچه،نمره شصت
.
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
چرا می گویند ” فیلسوف ” و نمی گویند ” گاوسوف
؟! چرا می گویند ” پیراهن ” و نمی گویند ” جوان اهن
” ؟! چرا می گویند ” اتوبوس ” و نمی گویند ” اتوماچ
یا ” جاروبوس ” ؟! چرا می گویند ” خداحافظ ” و نمی
گویند ” خداسعدی ” ؟! چرا می گویند ” اتومبیل ” و
نمی گویند ” اتومکُلنگ ” ؟! چرا می گویند ” ماشین ” و
نمی گویند “شماشین ” ؟! چرا به طراح چنین سوالاتی
می گویند ” دیوانه ” و نمی گویند ” غول آنه ” !؟
منبع:کلبه نوجوان ها